نسيم کوى تو پيغامى از سحر دارد
سد سبد گل خورشيد روى سر دارد
بهشت، در نفس باد صبحدم جارى است
که از ديار تو اى آشنا گذر دارد
شميم عاطفه ات را ز باغ بايد جست
که در هواى تو هر شاخه، برگ و بر دارد
اگر چه روز و شبم بى تو سخت مى گذرد
خيال روى توام عالمى دگر دارد
همين نه من ز فراق تو اشک مى بارم
که هر که از تو سخن گفت چشم تر دارد
پيام دلکش جبريل شعر من اين است
که يار از دل عشاق خود خبر دارد
صداى شيهه رخش ظهور مى آيد
به گوش آنکه دلى عاشقانه تر دارد
جهان مسخَّر آن حسن دل فروز شود
شبى که ماه من از رخ، نقاب بردارد
کسى به چشمه آب بقا رسد (سالار)
که خضر وادى همت به او نظر دارد
محمد على سالارى ثانى (سالار)
- دوشنبه
- 27
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 16:40
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه