باد هم کم نکند سوز دل صحرا را
قطره ای عشق به آتش بکشد دریا را
از غم عشق تو ای دوست ببین جان به لبم
فرصتی نیست دگر وعده مده فردا را
بچشان ذره ای از لعل لبت بر لب من
تا معلم بشوی بر دل من اسما را
چهره ی ماه تو را گر که نبینم کورم
ورنه بینا به کجا گم بکند پیدا را
یا که جانم بستان یا به وصالت برسان
اعتنایی بنما بیش مسوزان ما را
ساقی از فیض تو شد عالم امکان آباد
من خرابم چه کنم از می عشقت یارا
این عجب نیست که بی دیدن تو مجنونم
ذکر اوصاف تو مجنون بکند لیلا را
قطره ای اشک که از چشم خمارت آید
همچو آواز زند بر سر من دنیا را
این ترک خورده دلم ،وحشت این را دارد
که بمیرد و نبیند پسر زهرا را
مهدی پناهی
- دوشنبه
- 27
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 16:46
- نوشته شده توسط
- یحیی
مهدی عظیمی شاعر
و با کمال احترام این مصرع بلیغ نیست .
و چه ربطی از نظر معنا به مصرع قبلش دارد؟حسن ترکیب در این بیت دیده نمی شود.
همچنین شان صاحب الزمان (عج) در این بیت در نظر گرفته نشده است و شان و جایگاه ایشان در مصرع "بچشم ذره ای از لعل لبت بر لب من " مخدوش به نظر می رسد. سه شنبه 28 خرداد 1392ساعت : 08:11