قامت افراخته از پشت اُفق بالايت
صبح، سر ميزند از بارقۀ سيمايت
چه صبورانه، گذر ميکند از کوه و کُتل
از پس گردنهها، گام زمان پيمایت
شب، به هم بافته، بر شانۀ فرداي سپيد
بافۀ نور، از آن سايۀ گيسوهايت
در فراسوي افق، شورش توفان پيداست
شده آغاز مگر همهمه، از دريايت
گرچه دنيا همه تاريک و غبارآلود است
روز، پيداست از آن مشرق ناپيدايت
بيگمان، هيبت و تشويش، فرو خواهد ريخت
از فرود آمدن ضربت برقآسايت
راز سربسته تويي، اي به حقيقت پيوند
ميکند جمعۀ موعود، خدا، افشايت
ما دويديم، دويديم، پي درک حضور
نرسيديم از اين مرحله، بر معنايت
شيرينعلي گلمرادي
شاعر : شرینعلی گلمرادی
- سه شنبه
- 28
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 4:58
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
شرینعلی گلمرادی
ارسال دیدگاه