• دوشنبه 3 دی 03


شعر فراق امام زمان(عج) -( به پايت ريختم اندوه يک دريا زلالي را )

1156
4

به پايت ريختم اندوه يک دريا زلالي را
بلور اشک ها در کاسۀ ماه هلالي را
چمن آيينه بندان مي شود صبحي که بازآيي
بهارا! فرش راهت مي کنم گل هاي قالي را
نگاهت شمع آجين مي کند جان غزالان را
غمت عين القضاتي مي کند عقل غزالي را
چه جامي مي دهي تنهايي ما را جلال الدين!
بخوان و جلوه اي بخشاي اين روح جلالي را
شهيد يوسفستان توام زلفي پريشان کن
بخشکان با گل لبخندهايت خشکسالي را
سحر از ياس شد لبريز دل هاي جنوبي مان
نسيم نرگست پر کرد ايوان شمالي را
افق هايي که خونرنگ اند، عصر جمعۀ مايند
تماشا مي کنم با ياد تو هر قاب خالي را
کدامين شانه را سر مي گذارم وقت جان دادن
کدام آييينه پاياني ست اين آشفته حالي را
تو ناگاهان مي آيي مثل اين ناگاه بي فرصت
پذيرا باش ازاين دلتنگ، شعري ارتجالي را

 

شاعر : علیرضا قزوه

  • سه شنبه
  • 28
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 5:2
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران