• جمعه 2 آذر 03


شعر فراق امام زمان(عج) -( ساحل چشم من از شوق به دریا زده است )

2637
1

ساحل چشم من از شوق به دریا زده است
چشم بسته به سرش ، موج تماشا زده است
جمعه را سرمه کشیدیم ، مگر برگردی
با همان سیصد و فرسنگ نفر برگردی
زندگی نیست ، ممات است تو را کم دارد
دیدنت ارزش آواره شدن هم دارد
از دل تنگ من ، آیا خبری هم داری ؟
آشنا پشت سرت مختصری هم داری ؟
منتی بر سر ما هم بگذاری ، بد نیست
آه ، کم چشم به راهم بگذاری بد نیست
نکند منتظر مردن مایی ، آقا ؟
منتظرهات بمیرند میایی آقا ؟
به نظر میرسد این فاصله ها کم شدنی ست
غیرممکن تر از این خواسته ها هم شدنی ست
دارد از جاده صدای جرسی می آید

ساحل چشم من از شوق به دریا زده است
چشم بسته به سرش ، موج تماشا زده است
جمعه را سرمه کشیدیم ، مگر برگردی
با همان سیصد و فرسنگ نفر برگردی
زندگی نیست ، ممات است تو را کم دارد
دیدنت ارزش آواره شدن هم دارد
از دل تنگ من ، آیا خبری هم داری ؟
آشنا پشت سرت مختصری هم داری ؟
منتی بر سر ما هم بگذاری ، بد نیست
آه ، کم چشم به راهم بگذاری بد نیست
نکند منتظر مردن مایی ، آقا ؟
منتظرهات بمیرند میایی آقا ؟
به نظر میرسد این فاصله ها کم شدنی ست
غیرممکن تر از این خواسته ها هم شدنی ست
دارد از جاده صدای جرسی می آید
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید
منجی ما به خداوند قسم آمدنی ست
یوسف گم شده ، ای اهل حرم آمدنی ست

 

مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید
منجی ما به خداوند قسم آمدنی ست
یوسف گم شده ، ای اهل حرم آمدنی ست

 

  • سه شنبه
  • 28
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 7:5
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران