بدون چشم تو آری ، همیشه ویرانم
به شاخه های شکسته ، به سایه می مانم
تو آن سخاوت سبزی که انتظارت را
همیشه پنجره در پنجره پریشانم
به چشم مومن مردم گناه من این است
که با تمام وجودم تو را مسلمانم
چگونه بی تو دل من بگیرد آرامش
منی که بی نفس تو غریق طوفانم
شبی برای سکوتم ترانه میخوانی
و من به یمن صدای تو سبز می مانم
فریب آینه ها را نمیخورم هرگز
بیا برای رسیدن ، تو باش پایانم
شاعر : نرگس ایمانیان
- سه شنبه
- 28
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 7:24
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
نرگس ایمانیان
ارسال دیدگاه