• سه شنبه 4 دی 03

 مهدی نظری

مدح و ولادت حضزت علی اکبر(ع) -( ما را نظر دوست خدا باورمان کرد )

2590
2

ما را نظر دوست خدا باورمان کرد
با یک صلوات از دگران برترمان کرد
ذکر صلواتی که خدا هدیه به ما داد
ذکریست که همسفرۀ پیغمبرمان کرد
هم سفرۀ پیغمبر اکرم شدن ما
فیضی ست که دور و بری حیدرمان کرد
با حب علی عاشق زهرا شده ایم و
این عشق غبار قدم مادرمان کرد
خاک قدم فاطمه بودیم که بی بی
با نام حسن عاشق عاشق ترمان کرد
با عشق حسن بوده گرفتار حسینیم
این کار حسین است اگر نوکرمان کرد
سلطان شده باشیم غلام درِ اوییم
در اوج، کف پای علی اکبر اوییم
میلاد گل سرسبد شاه جهان است
خاک قدمش تاج سر اهل جنان است
شیرینی نام علی اکبر لیلا
نقل دهن مجلس شیرین دهنان است
ای لیلی لیلای حرم، خوش قد و بالا
نام تو شروعی ست که آغاز اذان است
گفتیم که میلاد علی روز پدر بود
گفتند که میلاد تو هم روز جوان است
هم حیدر کراری و هم احمد مختار
چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است
پس حق بده از چشم تو کفار بترسند
تا پلک تو تیر و خم ابروت کمان است
تو جمع همه پنج تن آل عبایی
تو علت زیبا شدن مأذنه هایی
در روز ازل عشق و صفا را به تو دادند
افسار همه ارض و سما را به تو دادند
عباس اگر که علی کرببلا شد
پیغمبری کرببلا را به تو دادند
با صوت اذان تو به داوود عیان شد
تا روز ابد اوج صدا را به تو دادند
از بسکه گره باز نمودی ز دل خلق
مانند حسن جود و سخا را به تو دادند
عیسای مسیح حرم آل محمد
بی واسطه معجون شفا را به تو دادند
در پیش تو خورشید چه افتاده می آید
پیراهن شه بر تن شهزاده می آید
ای روی تو چون روی پیمبر علی اکبر
هستی نوۀ ساقی کوثر علی اکبر
تو لایق شمشیر علی بودی و هستی
باید بزنی بر دل لشگر علی اکبر
با واسطه شاگرد یدالله زمینی
از برکت عباس دلاور علی اکبر
شاگرد ابالفضل شدن فیض کمی نیست
شد ضربۀ تو ضربۀ حیدر علی اکبر
تیغ کج تو  نعرۀ یا فاطمه دارد
انداخته دور و بر تو سر علی اکبر
مشغول دعاگویی تو زینب کبراست
از جای بکن قلعۀ خیبر علی اکبر
هر کس که تو را دید به پای تو سر انداخت
با دیدن ابروی کج تو سپر انداخت
بی عشق تو هر قلب پریشان شده باشد
چون کاخ خرابیست که ویران شده باشد
اصلاً عجبی نیست که با نیمه نگاهت
یکباره گدا حضرت سلطان شده باشد
اصلاً عجبی نیست که دور و بری تو
با گوشۀ چشمان تو سلمان شده باشد
اصلاً عجبی نیست که هر بندۀ گمراه
با صوت اذان تو مسلمان شده باشد
اصلاً عجبی نیست که این شاعر گمنام
با لطف شما صاحب دیوان شده باشد
اصلاً عجبی نیست که مخروبۀ قلبم
با لطف خدایی تو ایوان شده باشد
ما هرچه که هستیم گرفتار تو هستیم
صد شکر که عمریست بدهکار تو هستیم
ای کاش به ما نیز صفاتی برسانی
از لعل خودت یک صلواتی برسانی
اندر خم یک کوچه نشستیم بیایی
تا اینکه به ما راه نجاتی برسانی
ما تشنۀ یک جرعه ز چشمان تو هستیم
تا اینکه خودت آب حیاتی برسانی
خالی شده این دست خودت پر بکن آقا
ای کاش به من نیز براتی برسانی
بالی بده تا کرببلایم برساند
ای کاش برات عتباتی برسانی
دلتنگ حریم پسر فاطمه هستم
ای کاش در این هفتۀ آتی برسانی
بوی تو می آید به نظر وقت اذان است
این عطر گمانم ز نسیم رمضان است
بگذار که امسال سحر یار تو باشم
مهمان سر سفرۀ افطار تو باشم
نگذار که یک عمر جدا از تو بمانم
نگذار که یک عمر فقط بار تو باشم
نگذار اسیر غم دنیا شده باشم
بگذار که یک عمر بدهکار تو باشم
داروی طبیبان به خدا نیست دوایم
داروی من این است که بیمار تو باشم
بگذار در آن ماه، شب لیلۀ قدری
یک ثانیه ای هم شده زوار تو باشم
آقا علی اکبر ارباب نظرکن
بگذار که من خادم در بار تو باشم
بگذار محرم برسد اذن بگیرم
بگذار شب هشتم امسال بمیرم

شاعر : مهدی نظری

  • پنج شنبه
  • 30
  • خرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 6:7
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران