دوباره جمعه شد و بی قرار می گریم
برای آمدنت ای نگار می گریم
دوباره جمعه شد و تو نیامدی آقا
سحر نگشت شبِ انتظار می گریم
دوباره جمعه شد و اشکها سرازیر است
زِ هر دو دیده چو ابر بهار می گریم
دوباره جمعه شد و با نوای یا مهدی
زبان گرفته ام و زار زار می گریم
تو بر گناهِ منِ رو سیه مکن گریه
که من به حال خودم شرمسار می گریم
اگر چه غرق گناهم ولی شبیه شما
برای جدِّ تو روزی دو بار می گریم
برای شَیبِ خَضیب و برای خِدِّ تریب
برای آن سرِ بر نی سوار می گریم
برای معجر و انگشتری که غارت شد
برای آتش و دود و فرار می گریم
شاعر : مصطفی رب دوست
- پنج شنبه
- 30
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 7:47
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
مصطفی رب دوست
ارسال دیدگاه