بزنيد آب و جارو،كه اومده دلدارم از راه
مثل عصراي جمعه،گريه ميكنم نا خودآگاه
يه طاق نصرت بزنيد، كه دلبر از راه اومده
تو كوچهها جار بزنيد، بقيه الله اومده
ميكشه، من و تيغ ابروهاش
ميكشه، من و ناز اون نيگاش
ميكشه، من و خال رو لباش
به اميدي نشستم، يه گوشه ميخونه امشب
به خدا قانع هستم، به يه ته پيمونه امشب
دلم يه كربلا ميخواد، خوب از دلم خبر داري
چشمام و ميبيني آقا، اگه پاهات و برداري
ميگيرم،بهونه كربلا
من شدم، ديوونه كربلا
بر دلم، نشونه كربلا
- پنج شنبه
- 30
- خرداد
- 1392
- ساعت
- 21:8
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
امیر حسین الفت
ارسال دیدگاه