• دوشنبه 3 دی 03

استاد حاج غلامرضا سازگار

شعر مدح حضرت خدیجه(س) -( اى پیشتر ز بعثت احمد مُحمّدى‏ )

3661
0


اى پیشتر ز بعثت احمد مُحمّدى
 اى بارها سلام ترا بر رسول خود
 ابلاغ كرده ذات خداوند سرمدى‏
 چون شمع در فروغ نبوّت گداختى
 پیش از نزول وحى نبى را شناختى
اى بر تو لحظه لحظه سلام پیمبران‏
 خاك در تو سجده گه خیل سروران‏
 پیش از پیمبرى پیمبر به روى او
 چشم تو دید آنچه ندیدند دیگران‏
 در قلب تو كتاب كمالش نوشته شد
سر خط مادریت به آلش نوشته شد
 بى دامن توختم رسل كوثرى نداشت‏
 نخل بلند آرزوى او برى نداشت‏
 حتى على كه جان عزیز پیمبر است‏
 در ملك بى حدود خدا همسرى نداشت‏
 اى همدم رسول خدا در نزول وحى
 اى دامن تو مركز نور بتول وحى
 تو وصل بر رسول و ز هستى جدا شدى‏
 تو آفتاب بیت سراج الهدی شدى‏
 نیزار وحى مثل على شیر مرد داشت‏
 اى شیر زن تو تالى شیر خدا شدى‏
 دانایى تو هدیه به پروردگار شد
 در جنگ اقتصاد نبى ذوالفقار شد
تو دیگر و زنان جهان جمله دیگرند
 سادات عالمت پسرانند و دخترند
 دانایى تو، تیغ على، خُلق مصطفى‏
 در پیشبرد فتح نبوّت برابرند
 دامان پاك تو ثمرش یازده ولی است
این‏رتبه‏ات بس‏است كه داماد تو علیست
 در دور بت پرستى و تاریكى جهان‏
 بودت رخ نیاز به درگاه بى نیاز
 پیش از نزول وحى الهى تو و على‏
 خواندید با رسول خدا در حرم نماز
 چون تو كه با رسول خدا همسرى كند
 دُرّ یتیم آمنه را مادرى كند
 اى تكیه‏گاه خواجه‏ى لولاك شانه‏ات‏
 اى لحظه لحظه ذكر مُحمّد ترانه‏ات‏
 بر یازده ستاره‏ى توحید، آسمان‏
 روى منیر فاطمه خورشید خانه‏ات‏
 در بیت آفتاب مه تام كیست
 تو اول زن مجاهد اسلام كیست
تو پیغمبر خدا به تو عرض ارادتش‏
 زهراست هم كلام تو پیش از ولادتش‏
 گویى كه با تو گرم سخن بود فاطمه‏
 حتى به لحظه‏هاى غروب شهادتش‏
 با آنكه سالها ز جهان چشم بسته‏اى
 انگار دور بستر زهرا نشسته‏اى
اى ام پاك ام پدر، ام مؤمنین‏
 اى مادر بزرگ امامان راستین‏
 روزى كه یار هر دو جهان یاورى نداشت‏
 روزى كه آن معین بشر بود بى معین‏
 مردانه ایستادى و كردى حمایتش
 تا جاودانه ماند چراغ هدایتش
 در مكّه مكرّمه بودى مكرّمه‏
 دشمن شدند با تو دغل دوستان همه‏
 از هست خویش دست كشیدى و ذات حق‏
 بخشید گوهرى به تو مانند فاطمه
 الحق تویى تویى تو كه جان پیمبرى
 شایسته‏اى كه بهر نبى كوثر آورى
 آزرد اى فرشته‏ى حق اهرمن ترا
 زخم زبان زدند بهر انجمن ترا
 از بس كه ریخت عطر قداست ز پیكرت‏
 پیراهن رسول خدا شد كفن ترا
 از بس بلند بود مقام و جلال تو
گردید سال حزن نبى ارتحال تو
روح تو در بهشت به پرواز مى‏شود
 درهاى غم به قلب نبى باز مى‏شود
 در فصل خردسالى و آغاز زندگى‏
 بى مادرى فاطمه آغاز مى‏شود
 اشك نبى براى تو اى جان پاك ریخت
 بادست خویش بر تن پاك تو خاك ریخت
با رفتن تو یار مُحمّد ز دست رفت‏
 خورشید روزگار مُحمّد ز دست رفت‏
 شد حمله ور به گلشن دین لشكر خزان‏
 تو رفتى و بهار مُحمّد ز دست رفت‏
 زیبد كه با هزار زبان در ثناى تو
 «میثم» دُر قصیده بریزد به پاى تو

 

شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار

  • پنج شنبه
  • 6
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 13:10
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران