ما را کشانده ای به کجا ای عشق! جایی که دورتر ز فراسوهاست
تنها ولی همیشه پر از غربت، این جا سکوت، غرق هیاهوهاست
وقتی که از سفر خبرت دادند، حالا که خوب بال و پرت دادند،
دیگر همیشه با همه سختی، عشق، تنها دلیل کوچ پرستوهاست
وقتی که شهر از غم تو دورند، جایی که در عزای تو مسرورند،
هفتاد جرعه زهر جفا خوردن، شیرین تر از حلاوت کندوهاست
دل ها اگر چه با تو نجوشیدند، از گوش ها صدای تو را چیدند،
بی تو ولی معاویه ها دیدند، نامت همیشه زینت بازوهاست،
تو بی گمان امیر عرب هستی، در غیرت سپاه تو شکّی نیست
با زخم های تازه مدارا کن، حالا که زهر، مرهم داروهاست
اینجا همیشه دل، گذری دارد، شاید بهار تازه تری دارد،
از هر طرف بهشت، دری دارد، راهی به سمت کوچه ی شب بوهاست.
شاعر : سارا سادات باختر
- شنبه
- 8
- تیر
- 1392
- ساعت
- 16:10
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
سارا سادات باختر
ارسال دیدگاه