آماده شد سفره، كرم، خِیل گداها
می آید امشب واژه واژه رمز دریا
مهمان ویژه آمده بر سفره ی ما
مهمان نباشد میزبان عرش اعلا
امشب صفا می بارد از دست كریمی
باید بخوانم یا علیُّ یا عظیمی
می بارد از دست خدا باران رحمت
آرام می آید صدای پای حیرت
دنیا ندیده جلوه ای با این ابهّت
خورشید آورده ست دامان رسالت
امشب خدا آقای دیگر آفریده ست
یعنی كه حیدر بهر حیدر آفریده ست
امشب می و میخانه و پیمانه جور است
امشب شراب عاشقان یك كاسه نور است
امشب زمین و آسمان غرق سرور است
چون كاروان یار در حال عبور است
امشب دوباره حضرت موسی به نیل است
سردسته ی مستان امشب جبرئیل است
پر شورتر از موج دریاهاست این عشق
آرام تر از صحنه ی صحراست این عشق
در امتداد ذكر یا زهراست این عشق
بین تمام عشق ها آقاست این عشق
این عشق، عشق مجتبی ماه زمین است
آیینه ی عشق امیرالمومنین است
ای منتهای آرزوی دردمندان
تنها كریم دست های مستمندان
روشن ترین مهتاب قلب تار دوران
باران ترین خورشید، ای همپای باران!
بوی خوش هم صحبتی را از تو جویم
وقتش رسیده با تو حرفم را بگویم
آیینه دار وجه ختم المرسَلینی
ماه سماواتیّ و خورشید زمینی
خیرالاَنامی تو، مُعزُّ المُومنینی
مجنون ترین لیلای رَبُّ العالمینی
در صحنه های عشق تنها تك سواری
تو مثل مادر، مثل بابا تا نداری
تا آمدی شام علی رنگ سحر شد
آغوش حیدر سجده گاه صد قمر شد
تا عكس تو در قاب چشمش جلوه گر شد
زهرا دگر مادر شد و حیدر پدر شد
در بیستون عشق تا تكثیر گشتی
با جمع زهرا و علی تعبیر گشتی
بر روی دستان پیمبر جان گرفتی
چون ابر بودی، رخصت باران گرفتی
ﺷﺄن نزول سوره ی انسان گرفتی
تو زندگی از لؤلؤ و مرجان گرفتی
تو اولین ایجاد یك وصل مطهّر
اَلحق كه مروارید زهراییّ و حیدر
ناز نگاه مهربان تو چه زیباست
جغرافیای چشم هایت رو به دریاست
مهتاب از آیینه ی روی تو پیداست
لالایی خواب تو با امّ ابیهاست
ماهی، چه والایی، چه زیبایی حسن جان!
یوسف ترین فرزند زهرایی حسن جان!
من با گداییّ تو آقا خو گرفتم
بی آبرو بودم كه رنگ و بو گرفتم
با غصه هایم در بغل زانو گرفتم
از شرم چشمان تو از تو رو گرفتم
با این كه بد بودم مرا كردی غلامت
آقای بی مانند، قربان مرامت
تنهاترین سردار غربت، من فدایت
فخرم به عالم این بُوَد هستم گدایت
شاهم زمانی كه شوم خاك عبایت
ای كاش می بودم وَ می مُردم به پایت
هر آن چه دارم از تو دارم، كم ندارم
وقتی (اسیرت) می شوم، ماتم ندارم
شاعر : حمید رمی
- شنبه
- 8
- تیر
- 1392
- ساعت
- 16:13
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
حمید رمی
ارسال دیدگاه