ای مقتدای دستِ تمام كریم ها
مولای سبز پوش، امام كریم ها
ای چشمه سار فیض خدا كوثر لبت
ای جای چشم فاطمه دور و بر لبت
عالم گدای ریزه خور خوان دست توست
روزی میان سفره ی احسان دست توست
اول امام زاده ی دنیا خوش آمدی
ابن الكریمِ اُمّ ابیها خوش آمدی
اول پدر به حضرت حیدر تو گفته ای
پیش از همه به فاطمه مادر تو گفته ای
×××
آغوش گرم فاطمه بوی بهار داشت
صبحی كه مادرانه تو را در كنار داشت
آن روز با لبان تو افطار خود گشود
بابا علی كه كام تو را انتظار داشت
قنداقه ات شمیم دل انگیز خویش را
از عطر سیبِ سرخ خدا یادگار داشت
خورشید با نگاه تو از خواب می پرید
پیش از طلوع با تو و چشمت قرار داشت
پای بساط سفره ی افطاریِ خدا
هفت آسمان ملائكه ی روزگار داشت
عالم به عشقِ خالِ لبت آفریده شد
ور نه خدا به عالم و آدم چه كار داشت
×××
ای نازدانه كودكِ دلبند فاطمه
ای خنده ات بهانه ی لبخند فاطمه
تو چشم خود به روی نبی باز می كنی
جا دارد این كه بَهر همه ناز می كنی
ناز و كرشمه سُنتِ مانده ز عهدِ توست
شهبالِ سبز حضرت جبریل مهدِ توست
غوغاترین، عزیزترین، خوش قدم ترین!
در بینِ ایلِ جود و سخا با كرم ترین
چشمِ بد از قشنگیِ چشمت به دور باد
ملعونه ی حسوده الهی كه كور باد!
شاعر : مصطفی متولی
- یکشنبه
- 9
- تیر
- 1392
- ساعت
- 4:37
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
مصطفی متولی
ارسال دیدگاه