آقا اجازه ، دل زده ام از تمام شهر
بی تو دلم گرفته از این ازدحام شهر
آقا اجازه ، دست خودم نیست خسته ام
در درس عشق من صف آ خر نشسته ام
در این کلاس ، عاطفه معنا نمی دهد
اینجا کسی به پای تو برپا نمی دهد
یعنی نمی شود که ببینم سحر رسید ؟
درس غریب غیبت کبری به سر رسید
آقا اجازه ، بغض گرفته گلویمان
آنقدر رد شدیم که رفت آبرویمان
استاد عشق ! صاحب عالم ! گل بهشت !
باید که مشق نام تو را تا ابد نوشت
یک روز میرسد که بگویند ز آسمان
آن مرد آمده است ، کجائید عاشقان ؟
آن مرد آمده است که باران عطا کند
تا این کویر غم زده را کربلا کند
آقا اجازه ، مادر پهلو شکسته ات
آیا شود که گوشه چشمی به ما کند ؟
آقا اجازه ، خسته ام از این همه فریب
از های و هوی مردم این شهر نا نجیب
آقا اجازه ، پنجره ها سنگ گشته اند
دیوارهای سنگی از کوچه بی نصیب
آقا اجازه ، باز به من طعنه می زنند
عاشق ندیده های پر از نفرت رقیب
«شیرین»ی وجود مرا «تلخ» می کنند
«فرهاد»های کینه پرست پر از فریب !
آقا اجازه ،«گندم » و «حوا» بهانه بود
«آدم» نمی شویم ! بیا ؛ماجرای «سیب»!
باشد ! سکوت میکنم اما خودت ببین ...!
آقا اجازه ، منتظرم من مریم غریب ...
شاعر : مریم زماندان (سیمبا)
- سه شنبه
- 11
- تیر
- 1392
- ساعت
- 6:13
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
مریم زماندان
جعفری
www.m-naseri.com یکشنبه 20 اردیبهشت 1394ساعت : 12:18