گذر از کوچــه دلبـر جگری می خواهد
نه فقط پای که جانانه سری می خواهد
خرمن سینه مجنون به نگاهی می سوخت
گرمی محفـل لیلی شــرری می خواهد!
سال ها طی شد و ما غافل از این نکته که وصل
نفس قدســی و ورد سحـری می خواهد
پر مـا سـوخت و از قـافله برجــا ماندیم
وصل عشــاق دگر بــاره پری می خواهد
جامه ی عشــق بر این قامت رنجور گریست
فیض عظمـای وصـالش هنری می خواهد
گفت وصلم نشود قسمت هر خار و خسی
چشم بر بند که چشم دگری می خواهد
شاعر : مصطفی هاشمی نسب
- چهارشنبه
- 19
- تیر
- 1392
- ساعت
- 14:6
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
مصطفی هاشمی نسب
ارسال دیدگاه