عصر یک جمعه ی دلگیر دلم گفت:
بگویم، بنویسم
که چرا عشق به انسان نرسیدست؟
چرا آب به گلدان نرسیدست؟
وهنوزم که هنوز است،
غم عشق به پایان نرسیدست؟
بگو حافظ دلخسته ز شیراز بیاید، بنویسد
که چرا هنوزم که هنوز است،
چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیدست؟
و چرا کلبه ی احزان به گلستان نرسیدست؟
عصر این جمعه ی دلگیر،
وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس
تو کجایی گل نرگس؟
- جمعه
- 23
- اردیبهشت
- 1390
- ساعت
- 17:1
- نوشته شده توسط
- سعید رضایی
ارسال دیدگاه