بي استخاره............در يك غزال عاشقي بااستعاره
ميگويم از تو..........ميگويم از چشمان شهلايت دوباره
ليلاتريني...............مجنون راهت ميشود ماه و ستاره
زنداني هستم..........مابين مژگان سياهت ماهپاره
فكر گريزم............."لايمكن..." ميخوانم و كو راه چاره
حلقه به گوشم........درپيش تو اين گوش واين هم گوشواره
دلداه ام من............همراه من بودي شما از گاهواره
ميميرم آخر............چشم انتظارم كي مي آيي اي سواره
ادركني آقا.............من ماندم و هرشب بساط اشكواره
دلخون ترينم...........با كربلا و روضه هاي شيرخواره
برگرد آقا ..............اي منتقم اصلي حلقوم پاره
شاعر : علیرضا خاکساری
- پنج شنبه
- 20
- تیر
- 1392
- ساعت
- 7:16
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
علیرضا خاکساری
ارسال دیدگاه