با نردبانی میرسم پای جهان چشم تو
تا ماه پرنوری شوم در آسمان چشم تو
گفتم که ناهید توام کّل جهان فهمید که
یک مشتری پیدا شده در کهکشان چشم تو
اعماق قلبم سوخت تا چشم تو از هم باز شد
قلب جهانی سوخت در آتشفشان چشم تو
دیو وپری ها گوشه ی دیوان من می ایستند
وقتی که من رد میشوم از هفت خوان چشم تو
باران عشقت را بباران برتن خشکیده ام
شاید یکی کمترشود از تشنگان چشم تو
من منطقم را داده ام مجنون ام و بی فلسفه
یک جام دیگر میزنم از شوکران چشم تو
بر آب و آتش میزنم تا توی قلبت جا شوم
با اینکه می افتم شبی از نردبان چشم تو
شاعر : ساجده جبار پور
- پنج شنبه
- 20
- تیر
- 1392
- ساعت
- 7:42
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
ساجده جبار پور
ارسال دیدگاه