گفتم این جمعه دگر یار نماید خود را
از پس پرده پدیدار نماید خود را
گفتم این جمعه همان جمعه آخر باشد
یوسف فاطمه این بار نماید خود را
گفتم این جمعه دگر آید و ان شاءالله
همچو ماهی به شب تار نماید خود را
گفتم این جمعه شب هجر سحر خواهد شد
اگر آن حجت دادار نماید خود را
گفتم ای دل مکن این قدر ز غم بی تابی
که طبیب دل بیمار نماید خود را
هاتفی گفت اگر میثم تمار شوی
پسر حیدر کرار نماید خود را
پیش چشم تو حجاب است وگرنه دلدار
پیش چشمان تو بسیار نماید خود را
« در حجاب است ز بی رغبتی ما دلدار
ورنه یوسف به خریدار نماید خود را »
همه ی درد دل یار ز بی دردی ماست
غم نداریم که غمخوار نماید خود را
ما که مردیم خدا از غم زهرا پس کی
روضه خوان در و دیوار نماید خود را
شاعر : سید مجتبی شجاع
- پنج شنبه
- 20
- تیر
- 1392
- ساعت
- 7:48
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
سید مجتبی شجاع
ارسال دیدگاه