حــرام بــاد مــرا فیـض دیـدن رویـت
اگر دهم دو جهان را به یک سـر مـویت
به هـر کجـا کـه روم زائـر جمـال تـوام
به هر طرف که نهم رو دلم بـود سـویت
قبـول نیـست نمــازم بـه پیشگـاه خـدا
مگـر کـه سجـده بیـارم به طاق ابرویت
تو غایبی و من احساس میکنم هر شب
که در کنـار تـو بنشستــهام بـه پهلویت
تو را ظهور خوش است و مرا حضور خوش است
ظهـور کـن کـه رسانـم حضور در کویت
اگر چه جای تو خالیست ای تمام ظهور
پـر اسـت مـلک خداونــد ز هیاهــویت
تمــام عالمیـان را مقــام خضـر دهند
بـه شـرط آن که بنـوشند آبی از جویت
رخـت ندیده و خندیـده بـر گـل رویت
فقـط نـه شهـر سمـرقند یـا بخــارا را
نمیدهم دو جهان را به خـال هندویت
نشسته «میثم» دلخسته بر سر راهت
که سایهای بـه وی افتد ز قد دل جویت
شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار
- پنج شنبه
- 20
- تیر
- 1392
- ساعت
- 13:31
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
استاد حاج غلامرضا سازگار
ارسال دیدگاه