ای سبز چشم هات زباران نجیب تر
ای جذبه ات، نگاه خدا، بلکه سیب تر
از خنده ی بهار به گل آشنا تری
ای هر غروب جمعه غیابت غریب تر
در انتظار جرعه ی مخمور جام تو
شد جانماز مادر از امن یجیب، تر
اینجا پرنده ها به هوای تو می پرند
پرواز بی شکیب و هوا بی شکیب تر
چشم زمین سفید شد از انتظار، نه
گیسوی مادرانه ی شعرم عجیب تر
با ادعای نام تو هرکس به سفره ایست
رندان تشنه ات به خدا بی نصیب تر
چشمانت آهوان تتارند و شرزه ها
دل داده اند تا بشوی دلفریب تر
گل می کنی سپید ترین واژه ی غزل
در خیس جمعه های ز باران غریب تر
- پنج شنبه
- 20
- تیر
- 1392
- ساعت
- 13:44
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه