اي كه خوبان همه در چشم تو منزل دارند
كي شود تا نظري هم به بدان اندازي
يا كه برهم بنهي پلك و زما در گذري
يا به يك پلك زدن لرزه به جان اندازي
آتش دوزخت اي دوست بهايي دارد
بي بهايي چو مرا از چه در آن اندازي
كوله بار گنهي را كه به دوشم بيني
پرده اي ميطلبد تا كه بر آن اندازي
گلشن چشم تو از خار اگر بيزار است
باورم نيست كه مغضوب خزانم سازي
من اگر نزد تو رسوا شده ام باكي نيست
واي از آن روز كه رسواي جهانم سازي
واي از آْن روز كه اسرار مرا فاش كني
وز پس پرده ي رخسار عيانم سازي
- شنبه
- 22
- تیر
- 1392
- ساعت
- 7:7
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه