هر خوشه به شـوقِ داس گل کرد که باز آیی
با دلـهره و وســواس گل کرد که باز آیی
برقی زده شمشیرت در سینه ی تاریکی
در حنجره ها احساس گل کرد که بــاز آیی
تا شعرِ عطش آمــد با صبحِ شبیخونت
دستِ قــلمِ عـبـّاس گل کرد که بـاز آیی
آن سوی زمین حتـّی در مسجدِ شب بو ها
یک دستـه خدانشناس گل کرد که باز آیی
هی دستِ دعــا روییــد آدینه به آدینه
هی سینه به سینه یاس گل کرد که باز آیی
آن قــدر نهان ماندی تا حسرتِ دیــدارت
چون دوزخِ حَقّ ُالنّـاس گل کرد که باز آیی
- شنبه
- 22
- تیر
- 1392
- ساعت
- 7:42
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه