دارد تمام می شود این ماه و سال ها
دیگر قشنگ نیست حدیث وصال ها
عمری دلی گرفته و چشمی همیشه خیس
از اینکه رفت، ناب ترین مجال ها
وقتی که می شد از خودمان دورتر شویم
وقتی که مثل عشق پر از ایده آل ها
گم کرده ایم راهِ شما را اشاره ای؛
ممکن شود هدایت این خوش خیال ها
دیگر غریب مانده اذان و اقامه ات
در انحرافِ لهجه ی گنگ بلال ها
سرگرم بینهایت پوچی خود شدیم
از عاشقانه نیز به هم خورده حال ها
تنها نشسته اند به دستان کودکی
در انتظار یوسف گمگشته فال ها
مجهول مانده پاسخ این قوم منتظر
برگرد ای جواب تمام سؤال ها!
شاعر : مرضیه عاطفی
- شنبه
- 22
- تیر
- 1392
- ساعت
- 8:4
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
مرضیه عاطفی
ارسال دیدگاه