• دوشنبه 3 دی 03


كنار سفره كه بوديم حرف مشهد شـد

4092
5

كنار سفره كه بوديم حرف مشهد شـد
وزيد بوي خراسان و ناگـهان رد شد

 


دوباره يـاد غريب آشـنا و شـوق حرم
و سيل اشك كه پشت پلكها سد شد

و دخترم كه به دل حسرت زيارت داشت
درست هم نظر مرتضـي و احمـد شد

دو سـال هست كه تو قـول داده اي بابا
بـراي مـا كه نـرفتيم واقعـآ بـد شد

تمام بودنـم آوار شـد و يـك لحظــه
زمان براي عبور از خـودش مردد شد

دو روز بـعد بليـط و شـروع يك پروار
كبوترانـه دلـم بـي قـرار گنبـد شد

قطار تهران،مشهد درست ساعت هشت
و ايستگاه كه سرشار بـوق ممتد شد

و چند ساعت ديـگر به صحـن أزادي
نگاه منتظرم گـرم رفـت و آمـد شد

 

  • پنج شنبه
  • 12
  • خرداد
  • 1390
  • ساعت
  • 20:52
  • نوشته شده توسط
  • سعید رضایی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران