بیا که بحر وجودم شده پر از طوفان
بیا که از غم هجرت نمانده دیگر جان
بیا که بی تو ندارد دگر معنایی
صحیفه ها و مفاتیح و ادعیه و قرآن
کبوتران ره تو بیا بیا گویند
بیا و ده تو تسلا به ناله ی مرغان
من از اهالی شهر و نژاد سلمانم
چه می شود که بگویی به من تو یک سلمان
من آمدم به حریمت ، به مسجدتت آقا
پری زدم به سرا و به گنبد و ایوان
اسیر غفلت خویشم بیا و دستم گیر
به حق سیل روان دوچشمه ی گریان
دویده ام پی قربت ولی ندیدم هیچ
شدم میان بیابان غصه ها حیران
- شنبه
- 22
- تیر
- 1392
- ساعت
- 12:30
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه