امشبم مانند هر شب دارمت ساقی سلام
گر جسارت می کنم ساقی ببخشا این غلام
بی درنگ گویم تو را یک جام می خواهم همین
نی از آن می که بود در شرع و دین حکما حرام
ده از آن می تا جگر سوزنده تر از این شود
تا که از نار دلم پخته شود هر آنچه خام
ساقیا بر من مباشد شوکران نوشی خطر
پس بکن مملو تو جامم را از آن شرب مدام
اختیارم دست تو باشد به هر شب ساقیا
کل جانم فرش راهت این تو و این هم زمام
چون که گردیده سعید اندر خم یک قطره می
تا ابد باشد غلامت وسلام ختم کلام.
شاعر : سعید مازندرانی
- شنبه
- 22
- تیر
- 1392
- ساعت
- 12:55
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
سعید مازندرانی
ارسال دیدگاه