• سه شنبه 15 آبان 03


شعر شهادت امام علی(ع) -( در شب بهت چشم عرش خدا )

3686
1

در شب بهت چشم عرش خدا
پدري مهمان دختر بود
مثل هر شب دوباره نان و نمك
وقت افطار سهم حيدر بود
در گلويي كه استخوان مانده
بغض دلتنگيش ترك برداشت
با تماشاي اشك و آه پدر
چقدر اضطراب دختر داشت
اضطراب زمان كودكيش
متولد شد از دو چشم ترش
در نگاهش تجسم مادر
خيره مانده به رفتن پدرش
مرد بي فاطمه به روي لبش
آيه هاي وداع مي خواند
آسمان را نگاه مي كند و
درد او را كسي نمي داند
دلش از دست زندگي پر بود
سمت مسجد روانه شد بابا
عزم خود جزم كرد و راه افتاد
زير لب گفت آه يا زهرا
ناگهان آسمان به خود لرزيد
به سرش ضربه اي فرود آمد
صورتش روي جانماز افتاد
مرتضي باز به سجود آمد
عاقبت همنشين دلتنگي
راحت از بغض بي كسي ها شد
استخوان سرش شكافي خورد
زخم سربسته ي علي وا شد
وقت برگشت سمت خانه علي
گريه مي كرد و اشك غم مي ريخت
خوب شد دستمال آوردند
ورنه از زخم ، سر به هم مي ريخت
شانه اي كه بلند تر شده است
بار ديگر عصاي درد شده
كوچه آن كوچه نيست و آه
كودك آن كودك است و مرد شده
گوييا مجتبي غريبانه
مادرش را به خانه برگرداند
دردهاي مدينه را حس كرد
زير لب روضه اي ز مادر خواند
مرتضي خانه آمد و زينب
ناگهان ديد زخم بابا را
به سرش زد كنار او افتاد
تيره شد در نگاه او دنيا
تازه اين سومين غم او بود
مانده دلتنگي غم فردا
الأمان از غم برادرها
واي دل از غريب عاشورا
تشنه اي روي خاك افتاده
تشنه اي را كه سر جدا كردند
بدنش را مقابل زينب
با سر نيزه جا به جا كردند
كاكلش دست يك نفر افتاد
زره اش دست يك كس ديگر
نا نجيبان به جانش افتادند
همه با تيغ و نيزه و خنجر

شاعر : مسعود اصلاني

  • یکشنبه
  • 23
  • تیر
  • 1392
  • ساعت
  • 12:42
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران