علی ای آن که غمت خون بر دلِ ما می کند
ناله هایت را دلم با ناله سودا می کند
هر سحر چون یادم آید از شبانگاهت علی
اشکِ شمعی بر رخم، عشقت هویدا می کند
از فراقت جانِ بی تابم چنان برگِ خزان
زیرِ پایِ عاشقان، هجرِ تو نجوا می کند
دیده ها هر لحظه تصویرِ نجف را می کشد
پاسخِ دل را سلامی از تو پیدا می کند
وصلِ رویت آرزو چون می کنم ای ساقیا
دستِ مهرت جامِ من را غرقِ صهبا می کند
نورِ تو ای اوّل و آخر خدایی، شمسِ دین
تا بتابد ذرّه را تا عرش بالا می کند
نفرت و عشق و صفا و، خشم و مهر و کینه را
هر یکی را با عدالت، نمره اعطا می کند
- دوشنبه
- 24
- تیر
- 1392
- ساعت
- 7:36
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه