دستی که چشم ناز تو زیبا کشیده است
ما را به دار ِ عشق ِ تو بالا کشیده است
از حال ِ ما مپرس ، بیا و خودت ببین
کار ِ جنون ِ ما به تماشا کشیده است
تنها دعا و لطف ِ کریمانه ی تو بود
دل را به مجلس ِ غم زهرا کشیده است
وقتی گریزِ روضه ی مادر به کربلاست
دیدم که ماجرا به کجاها کشیده است
دنبال ِ حیدر و ..... مادری بین ِ قتلگاه
روضه ز کوچه تا دل ِ صحرا کشیده است
مسمارِ خونی و .. سر ِ هر نیزه خونفشان..
زخمی عمیق بر جگر ما کشیده است
این جمعه هم گذشت ، تو اما نیامدی
گویا دوباره وعده به فردا کشیده است
- سه شنبه
- 25
- تیر
- 1392
- ساعت
- 12:51
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه