دم میدهی به سینه که طوفانی ام کنی
تا زائر شکسته ی بارانی ام کنی
ده شب گذشت خوب نمک گیرتان شدم
میخواستی که تشنه ی مهمانی ام کنی
حالا که تشنه ات شدم آبی بریز تا
با روضه های فاطمه قربانی ام کنی
من را ببر به روضه ی یابن الشبیب ها
تا میهمان شاه خراسانی ام کنی
با ناله های عمه تان زار میزنم
آتش بزن که شام غریبانی ام کنی
- چهارشنبه
- 26
- تیر
- 1392
- ساعت
- 5:46
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه