اگرچه سنگ شکسته تمام بال و پرم
مرا بهشت ببر، نه مرا ببر به حرم
مرا ببر که شبیه کبوتران از صبح
تمام روز به دور سر شما بپرم
قسم که منت سلطانی جهان نکشم
اگر که پا بگذاری دمی به چشم ترم
به درد میخورد این چشم های ناقابل
که من به این مژه هایم غلام رفتگرم
مرا بکُش نرسم تا به روضه ی گودال
مرا بکُش که نبینم چه آمده به سرم
گذر کن از سر قبر من و حسین بگو
که زیر سنگ لحد شعله ور شود جگرم
برای مرحمتی روضه ای بخوان و ببین
که سینه میزنم آنقدر تا کفن بدرم
نشسته فاطمه پائین پای شش گوشه
هنوز زمزمه دارد که تشنه، ای پسرم
خدا به خیر کند روضه های سقا شد
بیا و رحم کن آقا به قلب محتضرم
**
- چهارشنبه
- 26
- تیر
- 1392
- ساعت
- 5:52
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه