برای بار غمت شانه ای خم آوردم
بگیر دست مرا ، جان تو کم آوردم
مرا مران که برای شفاعتم امشب
لباس مشکی داغ محرم آوردم
مرا به جمع گدایان خویش مهمان کن
بگو به مادرتان جنس در هم آوردم
دوباره موسم حج آمد و ندیدمتان
ولی به نیتتان آب زمزم آوردم
شب یتیم نوازی توست، منتظرم
ببین شکسته سری پای پرچم آوردم
شب شنیدن خون روضه های قاسم شد
بگیر دست مرا جان تو کم آوردم
- چهارشنبه
- 26
- تیر
- 1392
- ساعت
- 5:54
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه