من كيستم تا هر زمان، پيش نظر بينم تو را؟
گاهى گذر كن سوى من، تا در گذر بينم تو را
افتاده بر خاك درت، خوش آن كه آيى بر سرم
تو زير پا بينىّ و من، بالاى سر بينم تو را
يك بار بينم روى تو، دل را چه سان تسكين دهم؟!
تسكين نيابد جان من، صدبار اگر بينم تو را
از ديدنت بى خود شدم، بنشين به بالينم دمى
تا چشم خود بگشايم و، بار دگر بينم تو را
گفتى كه: هر كس يك نظر بيند مرا، جان مى دهد
من هم به جان در خدمتم، گر يك نظر بينم تو را
تا كى «هلالى» را چنين زين ماه مى دارى جدا؟
يا رب كه اى چرخ فلك! زير و زبر بينم تو را
شاعر : هلالی جغنایی
- چهارشنبه
- 26
- تیر
- 1392
- ساعت
- 8:48
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
هلالی جغنایی
ارسال دیدگاه