از جفای تو فلک شکوه شد آغاز، مرا
	مکن آزار در این مانده نفس باز، مرا
	ای فلک این همه جان و تنِ من آزردی
	من رضایم ز تو امّا تو رها ساز، مرا
	روزهایم همه شب کردی و شبها همه تار
	بیش از این در محن و غصه مینداز، مرا
	بی وفایی تو بسیار شد آخر بس کن!
	با غل و سِلسِل و زنجیر مکن ناز، مرا
	باز کن بند از این مرغِ زمین افتاده
	مددی کن تو در این لحظهی پرواز، مرا
	با تنِ زخمی و رنجور چگونه بروم؟
	مادر غمزدهام میکند آواز، مرا
	رسم میهمانی زریهی زهرا این است
	تن گلگون، دلِ پر خون، لبِ پر راز، مرا
- دوشنبه
- 6
- تیر
- 1390
- ساعت
- 9:26
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار

 
                 
                 
  
   
  
  
  
  
  
  
                                 
                                 
                                 
                                 
                                 
                                
 
     
     
     
     
                
                
ارسال دیدگاه