بازار تو تا حشر خریدار ندارد
کس درخور تو درهم و دینار ندارد
دلها سر آزار تو خونین شده ای دوست
هر چند دل تو سر آزار ندارد
پشت مژه های تو اسیران وفایند
کس چون نگهت خیل گرفتار ندارد
هر کس به کف آورد ترا یار جهان است
و آن که ز کف داد ترا یار ندارد
هر جا که تویی کعبه ی عشّاق همانجاست
کس چو دل ما قبله ی سیّار ندارد
دل نیست که از درد فراق تو ننالد
در محکمه کس اینهمه بیمار ندارد
تو ساخته ی حُسن خدا داده ی خویشی
چشمان تو بیت است که معمار ندارد
هر کس که مرا از تو جدا دید چنین گفت :
بیچاره مریضی که پرستار ندارد
بشکسته دلان را خبر از تنگدلی نیست
دشت است در آن خانه که دیوار ندارد
گوهر ز بصرگرچه فشانیم شب و روز
بازار تو تا حشر خریدار ندارد
- چهارشنبه
- 26
- تیر
- 1392
- ساعت
- 13:47
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه