• جمعه 2 آذر 03

 حسن لطفی

شعر شهادت امام علی(ع) -( كوفه امشب چه ساكت و سرد است )

3016
1

 كوفه امشب چه ساكت و سرد است
كوفه امشب چقدر پُر درد است
كوفه امشب نميرود در خواب
كوفه گرچه عجيب نامرد است
چشمهايِ يتيمها پُر خون
سر ِ راهِ امير ِ شبگرد است
كاسه ها خالي است از شير و
چهره از فرط گريه ها زرد است
آه مادر ، غريب، امشب عليست
نانِ ما را پدر نياوردست
نذر دارم كه بي پدر نشوم
من يتيمم يتيم تر نشوم
پيرمردي كه ميرسد اينجا
مو سفيدي كه در دلِ شبها
روي دوشش هميشه زخمي بود
ردّي از بار ِ كيسه ي خرما
در كنار تنور نان ميپخت
خنده اش ميزُدود غمها را
جاي بازيِ ما به دامن او
پهلواني كه بود مركب ما
آه مادر بگو كجا رفته؟
آي بابا دلم گرفته بيا
چهره اش بين خانه ديدن داشت
حرفهاي دلش شنيدن داشت
گفت با ما كه طعنه ها نزنيد
دستِ رد بر من و خدا نزنيد
گريه ميكرد و زير لب ميگفت
كه نمك روي زخم ما نزنيد
روزگاري يتيم اگر ديديد
خنده بر داغدارها نزنيد
پيش چشمان دختري كوچك
سنگها را به نيزه ها نزنيد
سر ِ زنجير را به هر طرف نكشيد
عمه اش را به ناسزا نزنيد
از سر ِ بامهايتان آن روز
شعله بر معجر حيا نزنيد
گر نوازش نميكنيد او را
چنگ از پشت، بي هوا نزنيد
خواهشي دارم اين دم ِ آخر
طفل را زير ِ دست وپا نزنيد

  • سه شنبه
  • 1
  • مرداد
  • 1392
  • ساعت
  • 12:16
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران