دیشب سحر را باب محنت باز گردید
سوزو گداز مرغ شب آغاز گردید
دیشب درون سفره ی شب زنده داران
غم بود و ماتم بودو رنج و دردو حرمان
دیشب به منبر راز دل محراب می گفت
از صبح خونین گل مهتاب می گفت
دیشب درو دیوار کوفه داد میزد
فریاد از بی رحمی بیداد میزد
.دیشب علی در عرش اعلی سیر می کرد
آهنگ رفتن از دیار غیر می کرد
دیشب فضا را غرق سوزو ساز می کرد
گه دیده را می بست و گاهی باز می کرد
دیشب قرارش همعنان درد می شد
رخساره ی با خون خزابش زرد می شد
دیشب حسن بر هم کف افسوس می زد
بر صورت خونین بابا بوس می زد
دیشب حسینش همچو باران اشک می ریخت
کز اشک او از چشم گردون رشگ می ریخت
دیشب به فکر میزبانی بود کلثوم
یادآور آن میهمانی بود کلثوم
دیشب به پشت پرده زینب زار می زد
از فرط غم سر بر درو دیوار می زد
دیشب فضا بوی گل مهتاب می داد
گویی که سقایی به ساقی آب می داد
دیشب اجل آهنگ سازو برگ می زد
پرونده ای را مُهر سرخ مرگ می زد
دیشب علی عزم دیار یار می کرد
عزم جدایی از درو دیوار می کرد
دیشب علی با فرق تا ابرو شکسته
می رفت نزد همسر پهلو شکسته
شاعر : محمود ژولیده
- سه شنبه
- 1
- مرداد
- 1392
- ساعت
- 13:52
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
محمود ژولیده
ارسال دیدگاه