نمی گویم دو تا ؛ فرقش به محراب عبادت شد
علی از استخوان مانده در حلقوم ، راحت شد
شب وصل است و او را خوشترین ساعات و اوقاتست
طبیب عالمی مجروح و ممنوع الملاقات است
علی ساعت به ساعت میرود تا مرز بیهوشی
چراغ عشق و ایمان می گذارد رو به خاموشی
صدای وا علیّا تا به گردون می رود امشب
ز چشم زینب و فرق علی خون می رود امشب
ز فرقش خون دلهایی که مولا خورده بود امد
زمانی را که عمری انتظارش را برده بود آمد
تو کافر ، زاده ملجم ، جهان زیر و زبر کردی
که بعد از مصطفی با تیغ خود شق القمر کردی
تو ای دنیا به زیر گِل علی را با چه دل بردی ؟
تنی را نی ، که دنیای فضیلت را به گِل بردی
غم ؛ امشب از در و دیوارهای کوفه می بارد
زمین را خاک بر سر شد ؛ زمان گم کرده ای دارد
کمر از بهر جور او مبند ، ای آسمان دیگر
مبند آن آسمان را دست ها در ریسمان دیگر
- شنبه
- 5
- مرداد
- 1392
- ساعت
- 8:18
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه