آماده نمودند حنوط و كفنش را
شُستند به اشك غم و حسرت بدنش را
مظلوم تر از او چه كسی بود كه در شب
مظلوم تر از فاطمه بردند تنش را
در آن شب تاریك و غم آلود سپردند
بر زینب محنت زده بیت الحَزَنش را
با دیده حیرت زده از عرش، ملایك
دیدند غم و حُزن حسین و حسنش را
در بین بیابان نجف عرش نشینان
خواندند حدیثی ز ملال و محنش را
قدسی نفسانِ حرمِ قدس شب قدر
دادند به زهرا خبر آمدنش را
رفت آن كه پس از غُربت طوفانی خود، باز
با فاطمه گوید غم تنها شدنش را
پروانه پرش سوخت و شمع سحری مُرد
گفتند به هم تا غمی از سوختنش را
گویند خطیبان سماوات «وفائی»
بر منبری از نور حدیث سخنش را
شاعر : استاد سید هاشم وفایی
- یکشنبه
- 6
- مرداد
- 1392
- ساعت
- 6:54
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
استاد سید هاشم وفایی
ارسال دیدگاه