دلم گرفته ز یارم خبر نمی آید
چرا خزان جدایی به سر نمی آید
به راه آمدنت خشک شد دو چشم ترم
چرا مسافر من از سفر نمی آید
کسی که عادتش احسان سجیعه اش کرم است
چرا سراغ من محتضر نمی آید
در این دیار که عشاق تو فراوانند
دگر غلام تو مد نظر نمی آید
چه در زمان فراق ، چه از وصال از ما
به غیر نوکریت بیشتر نمی آید
- سه شنبه
- 29
- مرداد
- 1392
- ساعت
- 8:6
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه