عمریست که وصف تو شنیدیم و ندیدیم
وز باغ تو یک غنچه ی ناچیز نچیدیم
شاها نظری سوی گدایان درت کن
ما دل ز گدا خانه اغیار بریدیم
«ای حجت حق! پرده ز رخسار برافکن
کز هجر تو ما پیرهن صبر دریدیم»
جانا بنگر بر دل ما کاین همه ره را
از بهر تماشای تو تا قاف دویدیم
یک جلوه از آن غمزه مستانه به ماکن
ما ناز تو را با همه ی شوق خریدیم
با رمز اباالفضل(ع) بیا از پس پرده
ما تیغ به روی همه ی خصم کشیدیم
چون ابر سیاهیم که در حسرت خورشید
هر لحظه به خون جگر خویش چکیدیم
گم کرده ی راهیم در این شام ضلالت
از منتظران خبر صبح سپیدیم
- سه شنبه
- 29
- مرداد
- 1392
- ساعت
- 8:14
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه