خشکیده است در گذرِ روزگارها
شور هزار رود در این شوره زارها
بیدار ماندهای و تو را خواب دیدهاند
در بامدادهای مه آلود، دارها
وقت بهار بود ولی باز هم زمین
چرخید بر خلاف قرار و مدارها
بختش سیاه بود، سپیدار و دار شد
تا سهم ما چه باشد از این گیر و دارها
جنگی نمانده است مگر جنگ زرگران
خو کرده دست تیغ به نقش و نگارها
ما مانده ایم و چشم و دلِ رو به قبله ای
ای قبله ی قبیله ی چشم انتظارها
شاعر : محمد مهدی سیار
- چهارشنبه
- 30
- مرداد
- 1392
- ساعت
- 13:4
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
محمد مهدی سیار
ارسال دیدگاه