یک شب به یادرویت من بی ریاشکستم
آرام گریه کردم،دورازشماشکستم
می خواستم بگویم دلتنگ گشته ام باز
بااین زبان الکن،گفتم بیا،شکستم
دراوج گریه باخودگفتم اگرنیاید...
بااین خیال پرغم،من بارهاشکستم
ازدوری وصبوری دارم گلایه آقا
درخلوت شبانه،بین دعاشکستم
امشب کنارمحراب سرروی خاک بردم
باچشم های بسته،ازخودجداشکستم
ذکرفرج که خواندم درجمکران برایت
باران گرفت وآنگاه،درآن هواشکستم
- چهارشنبه
- 30
- مرداد
- 1392
- ساعت
- 13:43
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه