از ماست که تنهایی و مهجهور و غریبی
در دور و برت نیست ز یک یار نصیبی
بیدار نما ! چشم مرا خواب گرفته
غفلت زدگانیم ، بزن نیمه نهیبی
در بستر دردم که نمودند جوابم
درمان تویی وجز تو مرا نیست طبیبی
این عطر خوش توست مرا مست نموده
انگار گل یاسی و یا شاخه ی سیبی
تنها که همین روضه بُوَد مرهم زخمم
یک روضه بخوان از عطش و خدّ تریبی
- چهارشنبه
- 30
- مرداد
- 1392
- ساعت
- 14:46
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه