مثل ايينه هاي تيره و تار
مانده ام در خودم كسالت بار
و اسيرم اسير در تكرار
در هجوم مدام اين افكار
دارم از دست ميروم شايد
فكري از نو براي من بايد
بي تو حال بشر بد است اقا
ادم از ادمي رد است اقا
و ريا خط ممتد است اقا
حب نان هم كه بي حد است اقا
همچنان ياد و خاطرت گم شد
حرف پس توي ذهن مردم شد
ما اسير زمانه خويشيم
كاسبان مطاع تشويشيم
لحظه لحظه به رنگ يك كيشيم
از شما يا عقب و يا پيشيم
اولويت به زندگي باشد
بعد از ان لاف بندگي باشد
حرف ها بي بهانه تبعيدند
بغض ها،حبس شك و ترديدند
بس كه حال تو را نفهميدند
به كدامين گناه پرسيدند
قصدتان از بيان اينها چيست
روي حرفت كه سمت ماها نيست
نان به نرخ تو ميخورند اما
نرخ شان ميبرند هي بالا
بيسوادي كه سكه است حالا
و خدا صبرتان دهد اقا
اي پناه همه به دادم رس
پسر فاطمه به دادم رس
درد عشقي كشيده ام بي تو
زخمهايي چشيده ام بي تو
خيري اخر نديده ام بي تو
به جهاني رسيده ام بي تو
كه پر از رنگ بندي و كذب است
شان انسان حصار در حزب است
- چهارشنبه
- 30
- مرداد
- 1392
- ساعت
- 14:51
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه