شب است و شامگاهان در خیالم
كدام آدینه هست صبح وصالم
ز هستی این جهان ناید به كارم
تویی آرامش حال نزارم
جهان را از حضورت نیست دردی
كه دردش از ظهور هست،دیر كردی
تو آخر جانشین مُلك مایی
تو خود پایان كار مصطفایی
ولیّ و حافظ دین خدایی
ز كردار همه عالم گوایی
بیا سنگینی شرمندگی بر سینه هامان
كشیده این نفس ها را به حرمان
بیا تا در كنارت جا بگیریم
ز اینجا تا به الله پا بگیریم
بیا تا در جهان حَقّی نمیرد
به جای دود و دم بوی تو گیرد
- چهارشنبه
- 30
- مرداد
- 1392
- ساعت
- 14:58
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه