گِلم با خاكتان پیوند خورده است
دلم را خاطرت بد جور برده است
نمانده هیچ جای شك و تردید
خدا من را به دستانت سپرده است
به جرم عشق بازی با تو در شهر
به من صد وصله ی ناجور خورده است
بیا و چاره كن این دردها را
بیا تا وقت داری... تا نمرده است
شاعر : حمید امینی
- پنج شنبه
- 31
- مرداد
- 1392
- ساعت
- 13:39
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
حمید امینی
ارسال دیدگاه