جمــــعه ای دیگر گذشـت و باز هم مولا نیامد
باز هــــــم آن ســــــیّد و آن مقــتدای ما نیامد
چشـــــمهای پر گـــناه ما به در مـاندند و مولا
یک نگاه ســـــــــردِ معـــــــنا دار کرد امّـا نیامد
حُســـن یوسف را طلب با دِرهم معدود کردیم
چون دراهم بود معدود آن گل زهـرا نیامد
سیرت زیبای او عشق است ، ای عشاق عالم
چون طلـب کردیم صورت ، یار خوش سیما نیامد
بود چون باغ جـــــهان از خار و از خاشــاک لبریز
آن گل بی خــــــــار پروا کرد و در اینــــــجا نیامد
برده دل از مـــــا و ما را کرده او مجنون و شـیدا
آری آن صـــــیاد و دام و دانــه ی دلــــــها نیامد
کودکان گشـــــتند پیر و پیرها هم جان سپردند
جمعه پی در پی گذشــــت و باز هم مولا نیامد
شاعر : علی اسماعیلی
- پنج شنبه
- 31
- مرداد
- 1392
- ساعت
- 14:28
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
علی اسماعیلی
ارسال دیدگاه