در جمکران قلب من وقت خوش دیدار کو؟
وقت خوش دیدار آن ماه شب ده،چار کو؟
من روزه دار عشقم و من تشنه ی لعل لبش
وقت اذان عاشقی،هنگامه ی افطار کو؟
دیریست برده دل زمن،آن دلبر شیرین سخن
آن دلستان، آن دلربا، آن دلبر و دلدار کو؟
من از فراق روی او هستم اسیر دام غم
بر این اسیر دام غم، غم پرور و غمخوار کو؟
خواهم که راز خویش را افشا کنم، افشا کنم
این راز پنهان مانده را، آن محرم اسرار کو؟
او یوسف حسن است و من، هستم خریدار رخش
امّا به قدر قیمتش، ما را زر و دینار کو؟
گر چشم بگشایم دمی، مولا همیشه با من است
بهر تماشای رخش یک دیده ی بیدار کو؟
تنهای تنها مانده ام، از قافله جا مانده ام
از قافله جا مانده را، وقت خوش دیدار کو؟؟؟
- پنج شنبه
- 31
- مرداد
- 1392
- ساعت
- 15:38
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه